مسعود بغدادی. از مشاهیر اطبای اسلام. در خدمت مستعصم بالله آخرین خلیفۀ عباسی میزیست و پس از قتل خلیفه در خانه خویش انزوا جست و گویند تا گاه مرگ از خانه بیرون نشد
مسعود بغدادی. از مشاهیر اطبای اسلام. در خدمت مستعصم بالله آخرین خلیفۀ عباسی میزیست و پس از قتل خلیفه در خانه خویش انزوا جست و گویند تا گاه مرگ از خانه بیرون نشد
پسرعمو. (محمود بن عمر ربنجنی). پسرعم. عموزاده. عم زاده. پسر نیای پدری. (مهذب الاسماء). - ابن عم ّ کلاله، پسر نیای دور. (مهذب الاسماء). - ابن عم ّ لح، پسر نیای نزدیک. (مهذب الاسماء)
پسرعمو. (محمود بن عمر ربنجنی). پسرعم. عموزاده. عم زاده. پسر نیای پدری. (مهذب الاسماء). - ابن عم ّ کلاله، پسر نیای دور. (مهذب الاسماء). - ابن عم ّ لَح، پسر نیای نزدیک. (مهذب الاسماء)
مرد بدخوی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، نازک تن. درازبالا از مردان. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (آنندراج) ، کسی که دو جدۀ او از جانب پدرش عجمی باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
مرد بدخوی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، نازک تن. درازبالا از مردان. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (آنندراج) ، کسی که دو جدۀ او از جانب پدرش عجمی باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
و هی بن بی. فرومایه و ناکس از مردم. خسیس از ناس. بی سروپا. بی پدرومادر. و ظاهراً بیت منوچهری که اکنون لایقرء است اصلش این است: آن جایگاه کانجمن سرکشان بود تو بوعلاء و این دگران هی ابن بی. منوچهری
و هی بن بی. فرومایه و ناکس از مردم. خسیس از ناس. بی سروپا. بی پدرومادر. و ظاهراً بیت منوچهری که اکنون لایقرء است اصلش این است: آن جایگاه کانجمن سرکشان بود تو بوعلاء و این دگران هی ابن بی. منوچهری
ابوالفرج یعقوب بن یوسف بن ابراهیم بن هارون بن داود بن کلس، از یهود بغداد. مولد او318 ه. ق. در بغداد کتابت و حساب آموخت و با والد خود به شام شد و در سال 331 پدر او را به مصر فرستاد و او به بعض خواص کافور اخشیدی پیوست و کافور او را بر عمارت خانه خویش گماشت و سپس چون تیزی هوش و زیرکی وی را درکارها بدید او را در دیوان خاص خویش شغل داد و رفته رفته وی را برکشید تا بدانجا که حجّاب و اشراف دربار کافور برای او قیام میکردند و حرمت او میداشتند و او به بادروزه ای از کافور قناعت میکرد و چون تقرب خویش را بکافور بدان حد دید و امید وزارت در او قوی شددر شعبان 356 اسلام آورد و بیشتر وقت خویش در نماز ودرس قرآن گذاشت و مردی از اهل علم را که قرآن و نحونیکو میدانست آموختن را ب خانه خویش منزل داد و بدین وسائل روزبروز کار او نزد کافور بالا گرفت لکن کافور وفات کرد چون ابوالفضل جعفر بن فرات وزیر او را دشمن میداشت، زمانی که تمام کتّاب و اصحاب دواوین را دستگیر کرد یعقوب را نیز بازداشت و او با توسلات و بذل اموال رهائی یافت و از برادر خویش وام گرفت و با تجمل و سازی ناشناس بجانب بلاد مغرب رفتن خواست و در راه جوهر بن عبدالله مولی معز عبیدی را ملاقات کرد و با اوبه مصر بازگشت و بعضی گویند بافریقیه شد و بخدمت معز عبیدی پیوست و سپس بدیار مصر بازگشت و پیوسته بر جاه او بیفزود تا بمقام وزارت رسید، و گویند او اول وزیر دولت فاطمیان است و در سال 368 به الوزیرالاجل ملقب گشت و در زمان خلافت معز و عزیز منصب وزارت با او بود. تنها در سال 373 زمانی کوتاه مغضوب شد و بار دوم بمقام خویش بازگشت. وفات او به سال 380 بوده است
ابوالفرج یعقوب بن یوسف بن ابراهیم بن هارون بن داود بن کلس، از یهود بغداد. مولد او318 هَ. ق. در بغداد کتابت و حساب آموخت و با والد خود به شام شد و در سال 331 پدر او را به مصر فرستاد و او به بعض خواص کافور اخشیدی پیوست و کافور او را بر عمارت خانه خویش گماشت و سپس چون تیزی هوش و زیرکی وی را درکارها بدید او را در دیوان خاص خویش شغل داد و رفته رفته وی را برکشید تا بدانجا که حُجّاب و اشراف دربار کافور برای او قیام میکردند و حرمت او میداشتند و او به بادروزه ای از کافور قناعت میکرد و چون تقرب خویش را بکافور بدان حد دید و امید وزارت در او قوی شددر شعبان 356 اسلام آورد و بیشتر وقت خویش در نماز ودرس قرآن گذاشت و مردی از اهل علم را که قرآن و نحونیکو میدانست آموختن را ب خانه خویش منزل داد و بدین وسائل روزبروز کار او نزد کافور بالا گرفت لکن کافور وفات کرد چون ابوالفضل جعفر بن فرات وزیر او را دشمن میداشت، زمانی که تمام کُتّاب و اصحاب دواوین را دستگیر کرد یعقوب را نیز بازداشت و او با توسلات و بذل اموال رهائی یافت و از برادر خویش وام گرفت و با تجمل و سازی ناشناس بجانب بلاد مغرب رفتن خواست و در راه جوهر بن عبدالله مولی معز عبیدی را ملاقات کرد و با اوبه مصر بازگشت و بعضی گویند بافریقیه شد و بخدمت معز عبیدی پیوست و سپس بدیار مصر بازگشت و پیوسته بر جاه او بیفزود تا بمقام وزارت رسید، و گویند او اول وزیر دولت فاطمیان است و در سال 368 به الوزیرالاجل ملقب گشت و در زمان خلافت معز و عزیز منصب وزارت با او بود. تنها در سال 373 زمانی کوتاه مغضوب شد و بار دوم بمقام خویش بازگشت. وفات او به سال 380 بوده است
ابوالقاسم یوسف احمد بن یوسف بن گچ گچی دینوری. یکی از ائمۀ فقهای شافعیه. او صحبت ابوالحسین القطان و مجلس ابوالقاسم عبدالعزیز دارکی را دریافته و ریاست علم و دنیا رابهم داشته است. به قصد انتفاع از علم و استفادت از جودت نظر وی مردم از آفاق بدینور گرد آمدند. او قضاء دینور داشت و کتب بسیار در فقه کرد و فقهاء دیگر از کتابهای او متمتع گردیده اند. ابوسعید سمعانی گوید: آنگاه که ابوعلی حسین بن شعیب سنجی از صحبت ابوحامد اسفراینی مقیم بغداد بازمی گشت بدینور درک خدمت ابن گچ کرد و چون مرتبت بلند او را در فضل و علم بدید گفت ایهاالاستاد چنان بینم که اسم ابوحامد را و علم تراست او بجواب گفت آری نام بغداد او را برداشت و نام دینور مرا فروگذاشت. ابن گچ را نعمت و رفاه وافر بود و عیاران دینور برمضان سال 405 ه. ق. وی را بکشتند
ابوالقاسم یوسف احمد بن یوسف بن گچ گچی دینوری. یکی از ائمۀ فقهای شافعیه. او صحبت ابوالحسین القطان و مجلس ابوالقاسم عبدالعزیز دارکی را دریافته و ریاست علم و دنیا رابهم داشته است. به قصد انتفاع از علم و استفادت از جودت نظر وی مردم از آفاق بدینور گرد آمدند. او قضاء دینور داشت و کتب بسیار در فقه کرد و فقهاء دیگر از کتابهای او متمتع گردیده اند. ابوسعید سمعانی گوید: آنگاه که ابوعلی حسین بن شعیب سنجی از صحبت ابوحامد اسفراینی مقیم بغداد بازمی گشت بدینور درک خدمت ابن گچ کرد و چون مرتبت بلند او را در فضل و علم بدید گفت ایهاالاستاد چنان بینم که اسم ابوحامد را و علم تراست او بجواب گفت آری نام بغداد او را برداشت و نام دینور مرا فروگذاشت. ابن گچ را نعمت و رفاه وافر بود و عیاران دینور برمضان سال 405 هَ. ق. وی را بکشتند
ابوسعید فرج بن قاسم بن احمد تغلبی اندلسی. از مشاهیر علما و شعرای آنجا. مولد او در 701 ه. ق. بغرناطه و وفات در 782. وی در مدرسه نصریه تدریس میکرد و او را فتاوی مشهوره است و پاره ای تصانیف و اشعاری لطیف دارد. و از اوست: خذوا للهوی من قلبی الیوم ما ابقی فما زال قلبی کله للهوی رقاً دعواالقلب یصلی فی لظی الوجد ناره فنار الهوی الکبری و قلبی هو الاشقی. و این اقتباسی لطیف است از قرآن کریم.
ابوسعید فرج بن قاسم بن احمد تغلبی اندلسی. از مشاهیر علما و شعرای آنجا. مولد او در 701 هَ. ق. بغرناطه و وفات در 782. وی در مدرسه نصریه تدریس میکرد و او را فتاوی مشهوره است و پاره ای تصانیف و اشعاری لطیف دارد. و از اوست: خذوا للهوی من قلبی الیوم ما ابقی فما زال قلبی کله للهوی رقاً دعواالقلب یصلی فی لظی الوجد ناره فنار الهوی الکبری و قلبی هو الاشقی. و این اقتباسی لطیف است از قرآن کریم.
احمد. یکی از شیوخ متصوفه. او به سال 534 ه. ق. در اندلس دعوی مهدویت کرد و در 538 بر میرتلا وبعض مواضع دیگر مستولی شد لکن پیروان او، او را بموحدین تسلیم کردند و عبدالمؤمن موحدی وی را آزاد کردو مدتها در دربار موحدین بزیست و عاقبت بدست یکی ازپیروان خویش کشته شد. او راست کتابی در تصوف به نام خلعالنعلین فی الوصول الی حضره الجمعین و این کتاب را شیخ محیی الدین عربی شرح کرده و در آنجا گفته است: ان المصنف کان من اهل العربیه و الفضل متضلعاً من اللغه فلایقصد الی کلمه الا لحکمه یراها، و این عبارت ابن عربی مقام شامخ مؤلف و تألیف را اثبات میکند و شرح دیگری نیز شیخ عبدی شارح فصوص بر این کتاب دارد
احمد. یکی از شیوخ متصوفه. او به سال 534 هَ. ق. در اندلس دعوی مهدویت کرد و در 538 بر میرتلا وبعض مواضع دیگر مستولی شد لکن پیروان او، او را بموحدین تسلیم کردند و عبدالمؤمن موحدی وی را آزاد کردو مدتها در دربار موحدین بزیست و عاقبت بدست یکی ازپیروان خویش کشته شد. او راست کتابی در تصوف به نام خلعالنعلین فی الوصول الی حضره الجمعین و این کتاب را شیخ محیی الدین عربی شرح کرده و در آنجا گفته است: ان المصنف کان من اهل العربیه و الفضل متضلعاً من اللغه فلایقصد الی کلمه الا لحکمه یراها، و این عبارت ابن عربی مقام شامخ مؤلف و تألیف را اثبات میکند و شرح دیگری نیز شیخ عبدی شارح فصوص بر این کتاب دارد
جانوری برّی شبیه بموش، سر و پاهای آن بزرگتر و درازتر از آن، موی دمش افشان و در مصر بخانه ها الفت گیرد و بدانجا به عرسه معروف است. و گویند چون طعامی زهرگین بیند موی بر اندام راست کند و فریاد برآورد. راسو. (خلاص نطنزی). سرغوب. پرسق. موش خرما. (برهان). ابوالحمارس. عرسه. ج، بنات عرس، بنوعرس، فقیر. درویش، غریب. ج، بنوغبراء
جانوری بَرّی شبیه بموش، سر و پاهای آن بزرگتر و درازتر از آن، موی دُمش افشان و در مصر بخانه ها الفت گیرد و بدانجا به عرسه معروف است. و گویند چون طعامی زهرگین بیند موی بر اندام راست کند و فریاد برآورد. راسو. (خلاص نطنزی). سرغوب. پُرسُق. موش خرما. (برهان). ابوالحُمارِس. عرسه. ج، بنات عرس، بنوعرس، فقیر. درویش، غریب. ج، بنوغبراء
ابوالفرج امین الدوله بن موفق الدین یعقوب بن اسحاق کرکی نصرانی. طبیب و فیلسوف. پدران اودر خدمت ملوک ایوبی شغل کتابت داشته اند. مولد ابن قف در کرک است، و در بعض نسخ عیون الانباء آخرین کس است که ابن ابی اصیبعه نام برده و از اینرو بعضی اشتباهاً او را تلمیذ ابن ابی اصیبعه گمان کرده اند. ابن قف در دمشق و دیگر شهرهای شام شغل طبابت میورزید. او راست: شرح کلیات قانون. الشافی فی الطب. شرح الفصول. مقاله فی حفظ الصحه. کتاب العمده فی صناعه الجراح. حواش علی ثالث القانون. شرح اشارات ابوعلی بن سینا. جامعالغرض فی حفظ الصحه و دفع المرض. المباحث المغربیه. مولد او به سال 630 ه. ق. و وفات در 685 بوده است
ابوالفرج امین الدوله بن موفق الدین یعقوب بن اسحاق کرکی نصرانی. طبیب و فیلسوف. پدران اودر خدمت ملوک ایوبی شغل کتابت داشته اند. مولد ابن قف در کرک است، و در بعض نسخ عیون الاَنباء آخرین کس است که ابن ابی اصیبعه نام برده و از اینرو بعضی اشتباهاً او را تلمیذ ابن ابی اصیبعه گمان کرده اند. ابن قف در دمشق و دیگر شهرهای شام شغل طبابت میورزید. او راست: شرح کلیات قانون. الشافی فی الطب. شرح الفصول. مقاله فی حفظ الصحه. کتاب العمده فی صناعه الجراح. حواش علی ثالث القانون. شرح اشارات ابوعلی بن سینا. جامعالغرض فی حفظ الصحه و دفع المرَض. المباحث المغربیه. مولد او به سال 630 هَ. ق. و وفات در 685 بوده است
یا ابن الخطیب قاسم محیی الدین محمد. صاحب کشف الظنون گوید او کتاب ربیعالابرار زمخشری را مختصر کرده و آنرا روض الابرار نام نهاده است. وفات او940 ه. ق. بوده است
یا ابن الخطیب قاسم محیی الدین محمد. صاحب کشف الظنون گوید او کتاب ربیعالابرار زمخشری را مختصر کرده و آنرا روض الابرار نام نهاده است. وفات او940 هَ. ق. بوده است
ابوبکر محمد بن الحسن بن مقسم بن یعقوب عطار. یکی از قراء مدینه السلام. عالم به لغت و شعر و از ثعلب و ابومسلم گچی سماع داشته. وفات او به سال 362 هجری قمری است. از اوست: کتاب الانوار در علم قرآن. کتاب المدخل الی علم الشعر. کتاب احتجاج القرأات. کتاب فی النحو. کتاب المقصور و الممدود. کتاب المذکر و المؤنث. کتاب مجالس ثعلب. (از ابن الندیم). و برای نام سایر کتب او رجوع به فهرست ابن الندیم و روضات شود. و صاحب روضات گوید او از ابی مسلم کجی و ثعلب روایت دارد و مولداو به سال 265 و وفات وی در 355 هجری قمری بوده است
ابوبکر محمد بن الحسن بن مقسم بن یعقوب عطار. یکی از قراء مدینه السلام. عالم به لغت و شعر و از ثعلب و ابومسلم گچی سماع داشته. وفات او به سال 362 هجری قمری است. از اوست: کتاب الانوار در علم قرآن. کتاب المدخل الی علم الشعر. کتاب احتجاج القرأات. کتاب فی النحو. کتاب المقصور و الممدود. کتاب المذکر و المؤنث. کتاب مجالس ثعلب. (از ابن الندیم). و برای نام سایر کتب او رجوع به فهرست ابن الندیم و روضات شود. و صاحب روضات گوید او از ابی مسلم کجی و ثعلب روایت دارد و مولداو به سال 265 و وفات وی در 355 هجری قمری بوده است
ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبه. متکلم مشهور شیعی، از مردم ری. در اول امر معتزلی بود و از آن پس بمذهب تشیع گرایید. او در قرن سیم هجری میزیست و با ابوالقاسم بلخی متکلم معروف معاصر بود. او را کتب چند است، ازجمله: المستثبت در نقض ابوالقاسم بلخی. الانصاف. کتاب الرد علی الزیدیه و ابن بابویه این کتاب را در اول اکمال الدین تماماً نقل کرده است. و ابن الندیم دو کتاب از او نام میبرد یکی الانصاف فی الامامه و دیگر کتاب الامامه
ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبه. متکلم مشهور شیعی، از مردم ری. در اول امر معتزلی بود و از آن پس بمذهب تشیع گرایید. او در قرن سیم هجری میزیست و با ابوالقاسم بلخی متکلم معروف معاصر بود. او را کتب چند است، ازجمله: المستثبت در نقض ابوالقاسم بلخی. الانصاف. کتاب الرد علی الزیدیه و ابن بابویه این کتاب را در اول اکمال الدین تماماً نقل کرده است. و ابن الندیم دو کتاب از او نام میبرد یکی الانصاف فی الامامه و دیگر کتاب الامامه
ابوالعباس احمد بن ابی احمد. فقیه شافعی، شاگرد ابن سریج. مولد و موطن او مازندران. وقتی قاضی طرسوس بوده و در همانجا هنگامی که بر منبر مجلس میگفته فجاءهً درگذشته است. او را میان علمای شافعی شهرتی بکمال است و کتب قلیل الحجم کثیرالنفع دارد، ازجمله: کتاب التلخیص. کتاب ادب القاضی. کتاب المفتاح. کتاب دلائل القبله. کتاب المواقیت. وفات او به سال 335 یا 336 ه. ق. بوده است
ابوالعباس احمد بن ابی احمد. فقیه شافعی، شاگرد ابن سریج. مولد و موطن او مازندران. وقتی قاضی طرسوس بوده و در همانجا هنگامی که بر منبر مجلس میگفته فجاءهً درگذشته است. او را میان علمای شافعی شهرتی بکمال است و کتب قلیل الحجم کثیرالنفع دارد، ازجمله: کتاب التلخیص. کتاب ادب القاضی. کتاب المفتاح. کتاب دلائل القبله. کتاب المواقیت. وفات او به سال 335 یا 336 هَ. ق. بوده است
ابن قسطار. خادم موفق مجاهد عامری و پسرش اقبال الدوله علی. اسحاق از ملت یهود است. او بر طب و منطق و آراء فلاسفه آگاه بود. و قاضی صاعد در طبقات گوید با او مراوده داشتم و میان یهود کسی را بحسن خلق و صدق و مروت او ندیده ام. او بلغت عبری و فقه یهود و اخبار آنان واقف بود و مجرد تمام عمر بسر برد و به هفتادوپنجسالگی در 448 هجری قمری به طلیطله درگذشت. رجوع بعیون الانباء ج 2 ص 50 شود
ابن قسطار. خادم موفق مجاهد عامری و پسرش اقبال الدوله علی. اسحاق از ملت یهود است. او بر طب و منطق و آراء فلاسفه آگاه بود. و قاضی صاعد در طبقات گوید با او مراوده داشتم و میان یهود کسی را بحسن خلق و صدق و مروت او ندیده ام. او بلغت عبری و فقه یهود و اخبار آنان واقف بود و مجرد تمام عمر بسر برد و به هفتادوپنجسالگی در 448 هجری قمری به طلیطله درگذشت. رجوع بعیون الانباء ج 2 ص 50 شود